1 . به‌دام‌افتاده
[صفت]

atrapado

/ˌatɾapˈaðo/
غیرقابل مقایسه
[حالت مونث: atrapada] [جمع مونث: atrapadas] [جمع مذکر: atrapados]

1 به‌دام‌افتاده گیرافتاده

  • 1.Se divorció de su esposo porque tenía la sensación de estar atrapada en un matrimonio infeliz y aburrido.
    1. او از شوهرش طلاق گرفت، زیرا احساس می‌کرد که در یک ازدواج غمگین و کسل‌کننده گیر افتاده است.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان