خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . روغنجلا زدن
[فعل]
barnizar
/bˌaɾniθˈaɾ/
فعل بی قاعده
فعل گذرا
[گذشته: barnicé]
[حال: barnizo]
[گذشته: barnicé]
[گذشته کامل: barnizado]
صرف فعل
1
روغنجلا زدن
صیقل دادن، برق انداختن
1.Barnicé la silla de madera para darle un acabado más brillante.
1. به صندلی چوبی روغنجلا زدم تا براقتر شود.
کلمات نزدیک
desatascar
espantoso
cargar
adaptador
chispa
importe
habitar
arrendamiento
inmueble
deudor
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان