خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . فیلمبردار
2 . دوربین
[اسم]
el cámara
/kˈamaɾa/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: cámaras]
[مونث: cámara]
1
فیلمبردار
1.La cámara enfocó y comenzó a grabar.
1. فیلمبردار لنز را تنظیم و شروع کرد به فیلمبرداری.
2
دوربین
(la cámara)
1.Saca tu cámara que viene un oso para acá.
1. دوربینت را بیرون بیاور؛ یک خرس دارد به این طرف میآید.
کلمات نزدیک
comentarista
presentador
episiotomía
masajista
fisioterapeuta
ingeniero
ladrón
criminal
bailarín
periodista
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان