1 . قهوه 2 . کافی‌شاپ 3 . قهوه‌ا‌ی 4 . قهوه‌ای
[اسم]

el café

/kafˈɛ/
غیرقابل شمارش مذکر

1 قهوه

  • 1.Yo por las mañanas siempre tomo café.
    1. من صبح‌ها همیشه قهوه می‌خورم.

2 کافی‌شاپ

  • 1.Estoy buscando un café con WiFi para poder estudiar.
    1. من دنبال یک کافی‌شاپ با وای‌فای می‌گردم تا بتوانم درس بخوانم.

3 قهوه‌ا‌ی

  • 1.El tono que busco es más café.
    1. طیفی که من دنبالش هستم، قهوه‌ای‌تر است.
[صفت]

café

/kafˈɛ/
قابل مقایسه
[حالت مونث: café] [جمع مونث: cafés] [جمع مذکر: cafés]

4 قهوه‌ای

  • 1.Me compré unos zapatos café para ir con mi cinturón.
    1. من کفش قهوه‌ای خریدم تا به کمربندم بیاید.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان