1 . شارژ کردن (وسایل برقی و...)
[فعل]

cargar

/kaɾɣˈaɾ/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته: cargué] [حال: cargo] [گذشته: cargué] [گذشته کامل: cargado]

1 شارژ کردن (وسایل برقی و...)

  • 1.Asegúrate de cargar tu celular antes de salir.
    1. یادت باشد قبل از اینکه بیرون بروی، موبایلت را شارژ کنی.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان