خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سفالگری
2 . سرامیک
[اسم]
la cerámica
/θɛɾˈamika/
غیرقابل شمارش
مونث
1
سفالگری
کوزهگری
1.Voy a clases de cerámica una vez a la semana.
1. من یک بار در هفته به کلاس کوزهگری میروم.
2
سرامیک
1.Las especias están guardadas en frascos de cerámica.
1. ادویهها در ظرفهای سرامیکی نگهداری میشوند.
کلمات نزدیک
bucear
buceador
bricolaje
afición
tarjeta de memoria
coleccionar
colección
concurso
culebrón
descanso
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان