خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . جرقه
[اسم]
la chispa
/tʃˈispa/
قابل شمارش
مونث
[جمع: chispas]
1
جرقه
1.Cuando encendí la máquina, empezó a saltar chispas.
1. وقتی دستگاه را روشن کردم، شروع کرد به جرقهزدن.
کلمات نزدیک
apretar
gotear
desastre
descolocado
torcido
adaptador
cargar
espantoso
desatascar
barnizar
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان