خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خوب شدن
[فعل]
cicatrizar
/θˌikatɾiθˈaɾ/
فعل بی قاعده
فعل ناگذر
[گذشته: cicatricé]
[حال: cicatrizo]
[گذشته: cicatricé]
[گذشته کامل: cicatrizado]
صرف فعل
1
خوب شدن
بهبود یافتن
1.Tengo un corte en el nudillo que simplemente no está cicatrizando.
1. بند انگشتم زخم شده و اصلاً خوب نمیشود.
کلمات نزدیک
dar puntos
tener una salud de hierro
inmóvil
esguince
torcer
cicatriz
superficial
gasa
esparadrapo
curar
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان