1 . خوب شدن
[فعل]

cicatrizar

/θˌikatɾiθˈaɾ/
فعل بی قاعده فعل ناگذر
[گذشته: cicatricé] [حال: cicatrizo] [گذشته: cicatricé] [گذشته کامل: cicatrizado]

1 خوب شدن بهبود یافتن

  • 1.Tengo un corte en el nudillo que simplemente no está cicatrizando.
    1. بند انگشتم زخم شده و اصلاً خوب نمی‌شود.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان