خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . وصل کردن (به خط تلفن)
2 . ارتباط برقرار کردن
[فعل]
comunicar
/kˌomunikˈaɾ/
فعل بی قاعده
فعل گذرا
[گذشته: comuniqué]
[حال: comunico]
[گذشته: comuniqué]
[گذشته کامل: comunicado]
صرف فعل
1
وصل کردن (به خط تلفن)
1.¿Me puedes comunicar con el gerente, por favor?
1. میشود لطفاً من را به (خط تلفن) رئیس وصل کنی؟
2
ارتباط برقرار کردن
(comunicarse)
1.Los espías se comunicaban por medio de un código secreto.
1. جاسوسها با استفاده از یک کد مخفی ارتباط برقرار میکردند.
کلمات نزدیک
cabina telefónica
cabina de teléfono
inconveniente
luminoso
trastero
dejar un mensaje
descolgar
línea ocupada
marcar
número equivocado
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان