خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . فیلم کوتاه
[اسم]
el cortometraje
/kˌɔɾtometɾˈaxe/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: cortometrajes]
1
فیلم کوتاه
1.Rodé un cortometraje con mis amigos en Praga.
1. من در پراگ یک فیلم کوتاه با دوستانم ضبط کردم.
کلمات نزدیک
película de risa
personaje principal
doblado
festival
secuencia
enmarcar
retoque
duplicado
resolución
negativo
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان