خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . جرم
[اسم]
el crimen
/kɾˈimɛn/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: crímenes]
1
جرم
1.La policía está recogiendo evidencias en la escena del crimen.
1. پلیس دارد در صحنه جرم مدرک جمع میکند.
کلمات نزدیک
abogado defensor
criminalista
ratificar
procesamiento
presunción
declarante
comité
obligar
alegato
defensa
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان