خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . چهار
2 . چهار
3 . چهارم (در تاریخ)
4 . دسیسه (مکزیک)
[عدد]
cuatro
/kwˈatɾo/
1
چهار
عدد 4
1.El cuatro es mi número favorito.
1. عدد موردعلاقه من (عدد) چهار است.
[تخصیص گر]
cuatro
/kwˈatɾo/
2
چهار
1.La bebé tiene cuatro meses.
1. نوزاد چهار ماه دارد.
[اسم]
el cuatro
/kwˈatɾo/
قابل شمارش
مذکر
3
چهارم (در تاریخ)
1.Mi cumpleaños es el cuatro de marzo.
1. تولد من چهارم مارس است.
4
دسیسه (مکزیک)
پاپوش
1.La policía le puso un cuatro a los criminales.
1. پلیس برای مجرمها پاپوش درست کرد.
کلمات نزدیک
tres
dos
uno
cero
república de vanuatu
cinco
seis
siete
ocho
nueve
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان