خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بخیه زدن
[عبارت]
dar puntos
/dˈaɾ pˈuntos/
1
بخیه زدن
1.Susi se cayó de la bici; el médico tuvo que darle puntos.
1. "سوسی" از دوچرخه افتاد. دکتر مجبور شد برایش بخیه بزند.
کلمات نزدیک
tener una salud de hierro
inmóvil
esguince
torcer
fracturar
cicatrizar
cicatriz
superficial
gasa
esparadrapo
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان