خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ازشکلافتاده
[صفت]
desfigurado
/dˌesfiɣuɾˈaðo/
قابل مقایسه
[حالت مونث: desfigurada]
[جمع مونث: desfiguradas]
[جمع مذکر: desfigurados]
1
ازشکلافتاده
1.El accidente le dejó el rostro desfigurado, y tuvo que someterse a varias operaciones de cirugía estética.
1. تصادف چهره او را ازشکلافتاده کرد و مجبور شد که چندین عمل جراحی زیبایی انجام دهد.
کلمات نزدیک
existencialismo
bodegón
moldear
acuarela
óleo
prosaico
original
inspiración
representativo
plasmación
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان