خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مدیر
2 . قوه مجریه
[اسم]
el ejecutivo
/ˌexekutˈiβo/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: ejecutivos]
[مونث: ejecutiva]
1
مدیر
1.Los ejecutivos de ventas gozan de salarios muy altos.
1. مدیرهای فروش از حقوق بسیار بالایی بهرهمند هستند.
2
قوه مجریه
دولت
1.El ejecutivo aprobó el presupuesto para educación.
1. دولت بودجه آموزش را تصویب کرد.
کلمات نزدیک
ventaja
flexible
sueldo
puesto de trabajo
pizzero
delincuente
arrestar
calculadora
agenda
alfombrilla
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان