خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . صحنه
[اسم]
la escena
/esθˈena/
قابل شمارش
مونث
[جمع: escenas]
1
صحنه
سکانس
1.Mi parte favorita de la obra fue la última escena cuando se declararon su amor.
1. قسمت موردعلاقه من در این نمایش آخرین صحنهای بود که آنها عشق خود را به یکدیگر اعلام کردند.
کلمات نزدیک
trágico
suceso
mito
literario
drama
monólogo
diálogo
secundario
artes escénicas
tragedia
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان