خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . هزینه
[اسم]
el gasto
/ɡˈasto/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: gastos]
1
هزینه
1.La gasolina es mi mayor gasto.
1. بنزین بزرگترین هزینه من است.
کلمات نزدیک
perdonar
suposición
veredicto
acusación
declaración
legislación
separación de poderes
legislativo
poder judicial
gobierno
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان