خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ابزار
[اسم]
la herramienta
/ˌɛramjˈɛnta/
قابل شمارش
مونث
[جمع: herramientas]
1
ابزار
وسیله
1.Tiene hasta un taladro entre sus herramientas.
1. او در ابزارهای خود حتی مته هم دارد.
کلمات نزدیک
piedra
homogéneo
guerra mundial
invadir
existencial
profundidad
impulsar
imitación
predominio
dinamismo
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان