خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تاریخ
2 . داستان
[اسم]
la historia
/istˈɔɾja/
قابل شمارش
مونث
[جمع: historias]
1
تاریخ
1.Quiere estudiar historia y dedicarse a la enseñanza.
1. او میخواهد تاریخ بخواند و شغل تدریس را ادامه دهد.
2
داستان
قصه
1.La película cuenta la historia de una mujer que ha perdido a su hijo.
1. فیلم داستان زنی را تعریف میکند که فرزندش را گم کردهاست.
کلمات نزدیک
sala de lectura
semestre
ensayo
tarea
lección
ciencias
física
química
arte
inglés
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان