خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . راهنما (اتومبیل)
[اسم]
el intermitente
/ˌintɛɾmitˈɛnte/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: intermitentes]
1
راهنما (اتومبیل)
1.El auto delante de mí dobló a la izquierda sin poner el intermitente.
1. اتومبیل جلویی من بدون اینکه راهنما بزند، بهسمت چپ پیچید.
کلمات نزدیک
víspera
fallo
calle de sentido único
adelantar
rueda de repuesto
poner una multa
óptimo
siniestro
percance
mantenimiento
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان