خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . محدودیت
[اسم]
la limitación
/lˌimitaθjˈɔn/
قابل شمارش
مونث
[جمع: limitaciones]
1
محدودیت
1.No pude aceptar el proyecto por la limitación de tiempo.
1. بهخاطر محدودیت زمانی نتوانستم آن پروژه را قبول کنم.
کلمات نزدیک
generar
efecto especial
impactante
imaginación
subordinar
componente
accesible
emisor
radiofónico
comisario
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان