Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
É
é
Í
í
Ó
ó
Ú
ú
Ü
ü
Ñ
ñ
1 . سروان
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
el comisario
/kˌomisˈaɾjo/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: comisarios]
[مونث: comisaria]
1
سروان
1.El comisario pidió una mayor colaboración de la policía nacional en el caso.
1. سروان همکاری بیشتری از پلیس ملی برای آن پرونده خواست.
کلمات نزدیک
radiofónico
emisor
accesible
componente
limitación
huella
víctima
agente de policía
patas arriba
inspector
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان