خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . نمونه
2 . نمایشگاه
[اسم]
la muestra
/mwˈestɾa/
قابل شمارش
مونث
1
نمونه
الگو
1.Me gustaría probar una muestra de la salsa antes de comprar un pote.
1. دوست دارم قبل از اینکه یک شیشه سالسا بخرم، یک نمونه از آن را بچشم.
2
نمایشگاه
1.Hay una muestra de arte moderno en el museo esta semana.
1. این هفته یک نمایشگاه هنر مدرن در موزه برگزار میشود.
کلمات نزدیک
motivo
mirar de frente
medicina
luchador
juguetear
muralla
musulmán
nutrición
ornamental
pellizcar
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان