خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . منظم
[صفت]
ordenado
/ˌɔɾðenˈaðo/
قابل مقایسه
[حالت مونث: ordenada]
[جمع مونث: ordenadas]
[جمع مذکر: ordenados]
1
منظم
مرتب
1.Mi padre es muy ordenado y sigue una rutina que no ha cambiado en años.
1. پدرم بسیار منظم است و روتینی را انجام میدهد که سالها تغییرش ندادهاست.
کلمات نزدیک
optimista
maduro
sensible
humano
equilibrado
pesimista
prudente
reservado
opinar
bajito
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان