خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بیمار
2 . صبور
[اسم]
el paciente
/paθjˈɛnte/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: pacientes]
[مونث: paciente]
1
بیمار
مریض
1.En este momento, el hospital está tratando a doscientos pacientes.
1. در حال حاضر، بیمارستان در حال درمان دویست بیمار است.
[صفت]
paciente
/paθjˈɛnte/
قابل مقایسه
[حالت مونث: paciente]
[جمع مونث: pacientes]
[جمع مذکر: pacientes]
2
صبور
1.Para ser maestro, hay que ser muy paciente.
1. برای معلم بودن، باید بسیار صبور بود.
کلمات نزدیک
distrito industrial
distrito financiero
metrópoli
capital
país
visitante
operación
sala de espera
paciente externo
clínica
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان