خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . شبهجزیره ایبری
[اسم]
la península ibérica
/penˈinsula iβˈɛɾika/
غیرقابل شمارش
مونث
1
شبهجزیره ایبری
1.Mi familia vivió en diferentes ciudades, pero siempre dentro de la península ibérica.
1. خانواده من در شهرهای مختلفی زندگی کردند، اما همیشه در شبهجزیره ایبری بودند.
کلمات نزدیک
pedir premiso
parentesco
monumental
metafórico
ir de marcha
poblado
realismo mágico
sencillo
surrealismo
vida nocturna
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان