خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . برنامه
2 . برنامه (تلویزیونی، رادیویی و...)
[اسم]
el programa
/pɾɔɣɾˈama/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: programas]
1
برنامه
1.Uso un programa en la computadora para registrar cuánto tiempo me toma hacer mi trabajo.
1. من از یک برنامه روی کامپیوترم استفاده میکنم تا ببینم که کارم از من چقدر زمان میگیرد.
2
برنامه (تلویزیونی، رادیویی و...)
1.Ceci ve un programa de televisión que comienza a las 8 pm.
1. "سسی" یک برنامه تلویزیونی را تماشا میکند که ساعت هشت شروع میشود.
کلمات نزدیک
probar
planificar
planchar
nutrir
legumbre
rellenar
rendimiento
reparto
ser un gallina
sorteo
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان