خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تخم
[اسم]
la semilla
/semˈiʎa/
قابل شمارش
مونث
[جمع: semillas]
1
تخم
بذر، دانه
1.Compré semillas de girasol para plantarlas en el jardín.
1. تخم آفتابگردان خریدم تا آنها را در باغچه بکارم.
کلمات نزدیک
tallo
cactus
hierba
flor
sauce
pétalo
néctar
girasol
tulipán
narciso
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان