خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مرخصی
[اسم]
la vacación
/bˌakaθjˈɔn/
قابل شمارش
مونث
[جمع: vacaciones]
1
مرخصی
تعطیلات
1.¡Me urge una vacación! Este semestre está bien pesado.
1. من شدیداً به تعطیلات نیاز دارم! این ترم بسیار سخت است.
کلمات نزدیک
transporte
tarjeta
submarinismo
puntual
peor
viajar
viaje
a menudo
acostar
alguno
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان