خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ملاقاتکننده
2 . مهمان (ورزش)
[اسم]
el visitante
/bˌisitˈante/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: visitantes]
[مونث: visitante]
1
ملاقاتکننده
بازدیدکننده، مهمان
1.Cada año el museo recibe millones de visitantes de todo el mundo.
1. این موزه سالانه پذیرای میلیونها بازدیدکننده از سراسر دنیا است.
[صفت]
visitante
/bˌisitˈante/
غیرقابل مقایسه
[حالت مونث: visitante]
[جمع مونث: visitantes]
[جمع مذکر: visitantes]
2
مهمان (ورزش)
1.Nuestro equipo derrotó al equipo visitante por dos a cero.
1. تیم ما تیم مهمان را دو به صفر شکست داد.
کلمات نزدیک
paciente
distrito industrial
distrito financiero
metrópoli
capital
operación
sala de espera
paciente externo
clínica
horas de visita
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان