خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بادسواری
[اسم]
el windsurf
/windsˈuɾf/
غیرقابل شمارش
مذکر
1
بادسواری
قایق بادبانی سواری
1.Me gustaría hacer windsurf en mi viaje a las Bahamas.
1. دوست دارم در سفرم در "باهاما" بادسواری کنم.
کلمات نزدیک
buceo
natación sincronizada
remo
surf
clavadismo
navegación
esquí acuático
rafting
salto de gran altura
piragüismo
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان