خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پوست کندن
2 . بد تلفظ کردن
3 . خراشیده شدن
[فعل]
écorcher
/ekɔʁʃˈe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: écorché]
[حالت وصفی: écorchant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
پوست کندن
1.Écorcher le mur en poussant un meuble
1. در اثر فشردن مبل به دیوار پوست دیوار را کندن
2.Écorcher un lapin
2. خرگوشی را پوست کندن
2
بد تلفظ کردن
1.Écorcher le français
1. زبان فرانسوی را بد تلفظ کردن
3
خراشیده شدن
پوست (جایی از بدن) کنده شدن
(s'écorcher)
1.Il s'est écorchée en tombant sur un rocher.
1. روی صخره که افتاد زانویش خراشیده شد.
2.S'écorcher les genoux en tombant
2. زانو در اثر افتادن خراشیده شدن
تصاویر
کلمات نزدیک
écorce
écoquartier
écoproduit
écoper
économiste
écorchure
écorché
écoresponsable
écossais
écosse
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان