خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . متاثر
[صفت]
ému
/emy/
قابل مقایسه
1
متاثر
تحت تاثیر (قرار گرفتن)
1.Elle était très émue le jour où elle a reçu son diplôme.
1. او روزی که دیپلمش را گرفت خیلی تحت تاثیر قرار گرفته بود.
2.Je suis profondément ému par la nouvelle de la mort du président Lech.
2. من از خبر فوت رئیس جمهور "لچ" عمیقا متاثر هستم.
تصاویر
کلمات نزدیک
émouvoir
émouvant
émoustiller
émousser
émotivité
émulation
émule
émulsifiant
émulsion
éméché
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان