خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . شانه
2 . کتف
[اسم]
l'épaule
/epol/
قابل شمارش
مونث
[جمع: épaules]
1
شانه
1.Il a posé sa tête sur mon épaule.
1. او سرش را روی شانهام گذاشت.
2.Un perroquet s'était perché sur son épaule.
2. یک طوطی روی شانهاش نشسته بود.
être large d'épaule
شانهپهن بودن
Il est large d'épaules.
شانهپهن است.
2
کتف
rôtir une épaule de veau
گوشت کتف گوساله را گریل کردن
تصاویر
کلمات نزدیک
épaté
épater
épate
épatant
épars
épauler
épaulette
épaulettes de protection
épave
épeler
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان