خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . اسبسواری
[اسم]
l'équitation
/ekitasjɔ̃/
قابل شمارش
مونث
1
اسبسواری
سوارکاری
1.Il enseigne l'équitation aux militaires.
1. او به ارتشیها سوارکاری یاد میدهد.
2.Votre fille pourrait faire de l'équitation avec nous.
2. دختر شما میتواند با ما اسبسواری کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
équitablement
équitable
équipée
équipé
équipier
équité
équivalence
équivalent
équivaloir
équivoque
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان