خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بیدار کردن
[فعل]
éveiller
/eveje/
فعل گذرا
[گذشته کامل: éveillé]
[حالت وصفی: éveillant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
بیدار کردن
1.Il ne faut pas éveiller les somnambules.
1. نباید خوابگردها (کسانی که در خواب راه میروند) را بیدار کرد.
2.Ne faites pas de bruit, vous allez l'éveiller.
2. سر و صدا نکنید، او را بیدار خواهید کرد. [دارید او را بیدار می کنید]
تصاویر
کلمات نزدیک
éveil
évasion
évasif
évaser
évaporer
éveillé
éventail
éventaire
éventer
éventrer
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان