خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پارس (سگ)
[اسم]
l'aboiement
/abwamɑ̃/
قابل شمارش
مذکر
1
پارس (سگ)
(عمل) پارس کردن
1.Les aboiements constants du chien m'exaspèrent.
1. پارسهای مداوم سگ من را عصبی میکند.
2.Les aboiements de ce chien durent à longueur de journée.
2. پارس کردنهای این سگ در تمام طول روز ادامه دارد.
تصاویر
کلمات نزدیک
abnégation
ablation
abject
aberration
aberrant
abolir
abominable
abomination
abondamment
abondance
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان