خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پوچ
2 . (تئاتر) معناباخته
3 . (فلسفه) باطل
[صفت]
absurde
/apsyʀd/
قابل مقایسه
[حالت مونث: absurde]
[جمع مونث: absurdes]
[جمع مذکر: absurdes]
1
پوچ
بی معنی، احمقانه
1.Cette idée est complètement absurde.
1. این ایده کاملا بی معنی (پوچ) است.
2.Proposer un traitement sans diagnostic préalable serait absurde.
2. پیشنهاد کردن درمان بدون تشخیص قبلی احمقانه (شاید) خواهد بود.
2
(تئاتر) معناباخته
[اسم]
l'absurde
/apsyʀd/
قابل شمارش
مذکر
3
(فلسفه) باطل
پوچی، محال
1.Kafka a créé un courant littéraire traitant de l'absurde.
1. "کافکا" یک جریان ادبی از (فلسفه) باطل پروراند [ایجاد کرد].
2.Philosophie de l'absurde.
2. فلسفه پوچی [پوچگرایی].
تصاویر
کلمات نزدیک
abstrait
abstraction
abstinence
abstention
abstenir
absurdité
abu dhabi
abus
abuser
abusif
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان