خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . فعال کردن
2 . شتاب بیشتری دادن
3 . در فعالیت بودن
[فعل]
activer
/aktive/
فعل گذرا
[گذشته کامل: activé]
[حالت وصفی: activant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
فعال کردن
به کار انداختن
1.Chaque fonction peut être activée manuellement.
1. هر قابلیتی میتواند به صورت دستی فعال شود.
2.Tu dois activer ce générateur.
2. تو باید این ژنراتور را به کار بیندازی.
2
شتاب بیشتری دادن
سرعت دادن
1.Activer les travaux
1. شتاب بیشتری به کارها دادن
3
در فعالیت بودن
در تکاپو بودن، سخت کار کردن
(s'activer)
1.Les ouvriers s'activaient.
1. کارگرها در فعالیت بودند.
تصاویر
کلمات نزدیک
activement
actions
actionner
actionnaire
action
activiste
activité
actrice
actualisation
actualiser
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان