فعل "appeler" در اینجا به معنی صدا زدن یا خطاب کردن شخصی به منظور جلب کردن توجه اوست، خواه توسط کلام و خواه توسط آوا و صدا.
2
نامیده شدن
نام داشتن
(s'appeler)
مترادف و متضاد
se nommer
s'appeler (un nom)
(اسمی) نام داشتن
1.
Cet appareil s'appelle Lexitron.
1.
این دستگاه لکسیترون نام دارد.
2.
Je m'appelle Juliette. Je suis française.
2.
اسم من "ژولیت" است. من فرانسوی هستم.
3.
Vous vous appelez comment ?
3.
اسمتان چیست؟
توضیحاتی در خصوص فعل "appeler"
فعل "appeler" اینجا و در حالت دوضمیره خود برای بیان اسم خودمان به کار میرود، به هنگام معرفی برای بیان اسم خود باید از این فعل در حالت دوضمیره استفاده کرد.
3
زنگ زدن
تلفن کردن
مترادف و متضاد
téléphoner
appeler quelqu'un (sur son téléphone)
به (تلفن) کسی زنگ زدن
1.
Je t'appellerai lorsque j'arriverai à la gare.
1.
هنگامی که به ایستگاه برسم به تو زنگ خواهم زد.
2.
Mon ami m'a appelé sur mon téléphone cellulaire.
2.
دوستم به تلفن همراهم زنگ زدهاست.
توضیحاتی در خصوص فعل "appeler"
فعل "appeler" در اینجا به معنای خواستن کسی پای تلفن است که همان "زنگ زدن" یا "تلفن کردن" به کسی است.
4
پیش آمدن (کاری)
un travail/une affaire... appeler quelqu'un
کاری/اموری... برای کسی پیش آمدن
1.
Je pars, le travail m'appelle.
1.
من میروم، کاری برایم پیش آمدهاست.
2.
Je sors, une affaire m'appelle en ville.
2.
من بیرون میروم، کاری برایم در شهر پیش آمدهاست.
توضیحاتی در خصوص فعل "appeler"
فعل "appeler" در اینجا به معنای ایجاب شدن شرایطی برای انجام کاری است، ما در فارسی اصطلاح "پیش آمدن" (کاری) را به کار میبریم.
5
فراخواندن
احضار کردن
مترادف و متضاد
contester
appeler quelqu'un à la grève/la manifestation/la révolte...
کسی را به اعتصاب/تظاهرات/شورش... فراخواندن
1.
Les syndicats appellent les ouvriers à la grève.
1.
اتحادیهها کارگران را به اعتصاب (کردن) فرامیخوانند.
2.
Parti qui appelle ses adhérents à une manifestation.
2.
حزبی که پیروانش را به یک تظاهرات فرامیخواند.
توضیحاتی در خصوص فعل "appeler"
فعل "appeler" در اینجا به معنای برانگیختن، تحریک کردن یا واداشتن فردی به انجام عملی است.
6
در نظر گرفتن
گماشتن (کسی) برای کاری، منصوب کردن
مترادف و متضاد
attribuer
appeler quelqu'un à une carrière/des honneurs...
کسی را برای مقامی/نشانی... در نظر گرفتن
1.
Appelez cet homme à ce poste !
1.
این مرد را برای این منصب بگمارید.
2.
Appelez une personnalité à cette poste important !
2.
فردی را برای این پست مهم در نظر بگیرید.
توضیحاتی در خصوص فعل "appeler"
فعل "appeler" در اینجا به معنای کاندید کردن و درنظر گرفتن شخصی برای موقعیتی، شغل یا منصبی است.
7
ملزم کردن
نیازمند (چیزی) بودن ، در پی آوردن
مترادف و متضاد
nécessiter
appeler quelque chose
چیزی را ملزم کردن
1.
Cette déclaration appelle une sanction diplomatique.
1.
این بیانیه، تحریمی دیپلماتیک را ملزم میکند.
2.
La violence appelle la violence.
2.
خشونت نیازمند خشونت است. [خشونت، خشونت میآورد.]
3.
Le mensonge appelle le mensonge.
3.
دروغ، دروغ را ملزم میکند. [دروغ، دروغ میآورد.]
8
نامیدن
نام گذاشتن، اسم گذاشتن
مترادف و متضاد
designer
nommer
prénommer
appeler quelque chose
چیزی را نامیدن
1.
On appelle cet appareil une Lexitron.
1.
این دستگاه را لکسیترون مینامند.
2.
Si c'est un garçon, nous l'appellerons Jean.
2.
اگر پسر باشد ما او را "ژان" مینامیم.
3.
Ta petite sœur, nous l'appellerons Céline.
3.
خواهر کوچکت، ما او را "سلین" مینامیم.
توضیحاتی در خصوص فعل "appeler"
فعل "appeler" در اینجا به معنی برگزیدن اسم برای چیزی یا کسی است.