خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . حکومت اشراف
2 . (طبقه) اشراف
[اسم]
l'aristocratie
/aʁistɔkʁasi/
قابل شمارش
مونث
1
حکومت اشراف
اشراف سالاری
1.Aristocratie et oligarchie
1. حکومت اشراف و گروههسالاری
2
(طبقه) اشراف
اشرافیت
1.Il n'y avait aucun respect pour l'aristocratie du pays.
1. هیچ احترامی برای (طبقه) اشراف کشور وجود نداشت.
2.Je refuse de m'allier à l'aristocratie.
2. من از پیوستن به (طبقه) اشراف امتناع میکنم.
تصاویر
کلمات نزدیک
aristocrate
aridité
aride
argus
argumenter
aristocratique
arithmétique
arlequin
armagnac
armand
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان