خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کندن
2 . کشیدن (دندان)
[فعل]
arracher
/aʀaʃe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: arraché]
[حالت وصفی: arrachant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
کندن
از ریشه درآوردن
1.J'ai passé mon samedi à arracher les mauvaises herbes.
1. من شنبهی خود را به از ریشه درآوردن علفهای هرز گذراندم.
2.Tu peux arracher des carottes ?
2. تو میتوانی هویج بکنی؟
2
کشیدن (دندان)
1.Il doir arracher une dent.
1. باید یک دندان را بکشد.
تصاویر
کلمات نزدیک
arrache-pied
arrache-agrafes
arrachage
arqué
arquer
arracheur
arraché
arraisonner
arrangeant
arrangement
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان