خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . گرد کردن
2 . افزودن
3 . وسعت دادن
4 . گنده شدن (شکم)
[فعل]
arrondir
/aʀɔ̃diʀ/
فعل گذرا
[گذشته کامل: arrondi]
[حالت وصفی: arrondissant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
گرد کردن
رند کردن
1.Arrondir 158,5 à 160
1. عدد 158,5 را به 160 گرد کردن
2
افزودن
افزایش دادن
1.Arrondir une somme à ce paiement
1. رقمی را به این حقوق افزودن
3
وسعت دادن
توسعه دادن
1.Il arrondit son parc publique.
1. او پارک عمومیاش را توسعه میدهد.
4
گنده شدن (شکم)
جلو آمدن (شکم)، چاق شدن
(s'arrondir)
1.Elle est enceinte et commence à s'arrondir.
1. او حامله است و شروع به چاق شدن کرده است.
2.Son ventre s'arrondit.
2. شکمش گنده شده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
arrondi
arroger
arrogant
arrogance
arriéré
arrondir les angles
arrondir les fins de mois
arrondissement
arrosage
arroser
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان