1 . داوطلب 2 . داوطلب
[صفت]

bénévole

/benevɔl/
غیرقابل مقایسه
[حالت مونث: bénévole] [جمع مونث: bénévoles] [جمع مذکر: bénévoles]

1 داوطلب داوطلبانه

  • 1.Je fais beaucoup de travail bénévole.
    1. من خیلی کار داوطلبانه انجام می‌دهم.
  • 2.Je sacrifie mon temps libre pour travailler comme bénévole.
    2. من از زمان آزادم برای کار کردن به عنوان داوطلب می‌گذرم [چشم‌پوشی می‌کنم].
[اسم]

le bénévole

/benevɔl/
قابل شمارش مذکر

2 داوطلب

  • 1.Faire appel à des bénévoles.
    1. کمک خواستن از داوطلب‌ها.
  • 2.Françoise travaille comme bénévole à la Croix Rouge.
    2. "فرنسوا" به صورت داوطلب در صلیب سرخ کار می‌کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان