خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پرستار بچه
[اسم]
la baby-sitter
/babisitœʀ/
قابل شمارش
مونث
[جمع: baby-sitters]
1
پرستار بچه
1.Il faut que je pense à trouver une baby-sitter pour vendredi soir.
1. باید به پیدا کردن یک پرستار بچه برای چهارشنبه عصرها فکر کنم.
2.Maintenant vous n'êtes plus seulement étudiante, vous êtes également baby-sitter.
2. حالا شما دیگر فقط یک دانشجو نیستید، شما یک پرستار بچه نیز هستید.
تصاویر
کلمات نزدیک
baby-foot
babouin
babouche
babiole
babines
babysitting
bac
bac + 3
bac + 4
bac à compost
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان