خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تمیز کردن
[فعل]
balayer
/baleje/
فعل بی قاعده
فعل گذرا
[گذشته کامل: balayé]
[حالت وصفی: balayant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
تمیز کردن
کنار زدن، جارو زدن
1.Chaque matin, je balaie la cuisine.
1. هر صبح، آشپزخانه را تمیز میکنم [جارو میزنم].
2.Il faut balayer des feuilles mortes.
2. باید برگهای خشک را جارو زد.
تصاویر
کلمات نزدیک
balayage
balançoire
balancier
balancer
balancement
balayette
balayeur
balbutiant
balbutiement
balbutier
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان