خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . باجهی فروش بلیط (در سینما و غیره)
[اسم]
la billetterie
/bijɛtʀi/
قابل شمارش
مونث
1
باجهی فروش بلیط (در سینما و غیره)
گیشه فروش بلیط
1.Elle achète deux places à la billetterie.
1. او از باجهی فروش بلیط دو بلیط میخرد.
2.J'ai acheté des billets de concert à la billetterie.
2. من بلیطهای کنسرت را از باجهی فروش بلیط خریدم.
تصاویر
کلمات نزدیک
billet
bille
billard américain
billard
bilingue
billion
bimensuel
bimoteur
binaire
binette
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان