خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سفید کردن
[فعل]
blanchir
/blɑ̃ʃiʀ/
فعل گذرا
[گذشته کامل: blanchi]
[حالت وصفی: blanchissant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
سفید کردن
(با مواد شیمیایی) رنگ چیزی را بردن
1.J'aimerais me faire blanchir les dents.
1. دوست دارم دندانهایم را سفید کنم.
2.Je dois blanchir cette vieille couverture.
2. باید این پتوی کهنه را (با مواد شیمیایی) سفید کنم.
تصاویر
کلمات نزدیک
blanchiment
blanchi
blancheur
blanche
blanc-bec
blanchisserie
blanchisseur
blanchâtre
blanquette
blason
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان