خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . برانکار
[اسم]
le brancard
/bʀɑ̃kaʀ/
قابل شمارش
مذکر
1
برانکار
تخت روان
1.Cet homme a été déplacé en brancard.
1. این مرد با برانکار جا به جا شده است.
2.Transporter un blessé sur un brancard.
2. بردن یک زخمی روی یک برانکار.
تصاویر
کلمات نزدیک
braiser
braise
braire
brailler
braille
brancardier
branchage
branche
branchement
brancher
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان