1 . درخشیدن
[فعل]

briller

/bʀije/
فعل ناگذر
[گذشته کامل: brillé] [حالت وصفی: brillant] [فعل کمکی: avoir ]

1 درخشیدن

مترادف و متضاد flamboyer luire resplendir pâlir s'éteindre
  • 1.Cette une pièce d'or qui brille dans l'eau.
    1. این یک سکه طلاست که در آب می درخشد.
  • 2.Le soleil brille dans le ciel et le temps est parfaite.
    2. خورشید در آسمان می درخشد و هوا عالی است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان